نه بسته ام به کس؛ دل… نه بسته کس؛ به من، دل چـو تخته پـاره، بر مــوج؛ رهـا… رهــا… رهـــا… من! ز من؛ هر آن که او دور؛ چو دل به سينه، نزديک به من؛ هر آن که نزديک… از او جـدا… جــدا… من
نه چشمِ دل؛ به سويی… نه باده، در سبويی که تَــر کنم گلـويی؛ به يـادِ آشنــا، مـن… به يادِ آشنـا، مـن ستاره ها نهفتم؛ در آسمانِ ابری دلم گرفت؛ ای دوست هوایِ گريـه؛ با مـن هـوایِ گريــه؛ با مـــن ستـاره ها نهفتــم؛ در آسمـانِ ابــری
دلـم گــرفت؛ ای دوست هـوایِ گريــه؛ با مـن هـــوایِ گــريه؛ با مـن دلم گرفته؛ ای دوست هــوایِ گريـه؛ با مـن
هــــوایِ گــريـه؛ بـا مــن نه بسته ام به کس؛ دل… نه بسته کس؛ به من، دل چـو تختـه پـاره، بر مــوج؛ رهـا… رهــا… رهـــا… من! ز من؛ هر آن که او دور؛ چو دل به سينه، نزديک به من؛ هر آن که نزديک… از او جـدا… جــدا… من